زمزمه های یک شب سی ساله
تکرار ترا دید مرا دید چه شد یا این همه آسیاب چرخید چه شد هر روز در امتداد هر روز دگر در باز شد و کسی نفهمید چه شد مثل تن سنگ سخت باشم شاید یک جغد سیاه بخت باشم شاید حالا که دهان عقلم و انسانم صد سال دگر درخت باشم شاید - هستی نفس ساعت سر گردانی ست در ثانیه ها دلهره ی پنهانی ست تسبیح قیامت است در دست زمان هر دانه ی آن جمجمه ی انسانی ست - این جا که دقیقه مرد آنجایی و بعد تبدیل به تعریف معمایی و بعد با شکل دگر جای دگر بار دگر می آیم و می آید و می آیی و بعد -
قالب : پیچک |